زورق
بلم
کرجی
کرو
لتکا، زورق، کرجى، کلک
قارب
قایق. [ی ِ] (ترکی، اِ) کشتی. (آنندراج). کرجی. بلم. ناوچه. زورق. قُفَّه. طراده.لتکا. قارب. ترکیبات: قایق ران. قایق رانی. قایقچی.
قایق رانی. [ی ِ] (حامص مرکب) عمل و شغل قایق ران.
Außenbordmotor (m)
کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق،
رانندۀ قایق، کسی که قایقرانی میکند، پاروزن در قایق پارویی،
(یِ) [تر.] (اِ.) کشتی، زورق.
traghetto
260
خم کوچک
خیمه کوچک
مزرعه کوچک
نیزه کوچک
مورچه کوچک
زورق کوچک
انبر کوچک
خردوکوچک
لسان کوچک
جنگل کوچک
دکان کوچک
دالان کوچک
نی کوچک
نوعی قایق کوچک
اپرای کوچک
قصه های کوچک
امیر کوچک
قلعه کوچک
اتاق کوچک
جوال کوچک
مار کوچک
سیخ کوچک
میخ کوچک
تیر کوچک